کافه داستان

یادداشت های من

کافه داستان

یادداشت های من

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تک درخت» ثبت شده است

شعر تازه (تک درخت سه)

دوشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۴:۲۶ ب.ظ

شعر تازه یا تک درخت سه هم ماجراهای آقای روشن شاعر است. اینبار در میان شاعران انجمن در حالی که فرزندانش هم حضور دارند میخواهد شعر تازه اش را بخواند اما وقتی پشت میکروفون می رود به گله و شکایت از برگزارکنندگان جلسه می پردازد و خود را پیشکسوت و بهترین شاعر شهر می داند. حاضران از او میخواهند که وقت جلسه را نگیرد و شعرش را بخواند اما او بیشتر هذیان می گوید و هر چقدر در جیب هایش می گردد شعری نمی یابد و حافظه اش هم یاری نمی کند که شعر تازه ای سروده یا نه، او را در حالی که می لرزد پایین می آورند… 

از مجموعه داستان «لبخند انار»

نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی

  • کافه داستان

بچه های ایران (تک درخت دو)

دوشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۳:۵۱ ب.ظ

بچه های ایران یا تک درخت دو برش دیگری است از زندگی  شاعر تک درخت یک . کسی که خود را بهترین شاعر شهر میداند. در این داستان پسرش ایرج که ساکن خارج از کشور است به ایران آمده و با دوربینی از همه لحظات زندگی پدرش فیلم میگیرد تا هم به همسر و فرزندانش نشان دهد و هم هرگاه در غربت دلتنگ شد با این فیلم ها خود را آرام کند. اما پدر از اینکه همه لحظات شخصی زندگی اش سوژه دوربین ایرج شده دلگیر است و از او گلایه می کند. دست آخر هم برای اینکه فرزندش را نرنجاند با سرو وضعی مرتب جلوی دوربین ایرج می نشیند و برای همسر خارجی ایرج و نوه هایش حرف میزند و و با تأکید بر اینکه آنها ایرانی اند از آنها میخواهد به ایران سر بزنند. تصویر آخر دوربین ایرج درخت توی باغچه است، درختی که پشت تصویر پدرش قرار دارد.

از مجموعه داستان «لبخند انار»

نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی

  • کافه داستان

تک درخت

يكشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۵۷ ب.ظ

تک درخت داستان شاعری است با تخلص «روشن» که کتاب شعرش را خودش چاپ کرده، کتابفروشی ها کتابش را قبول نمی کنند چون خریداری ندارد، زن و بچه اش هم به عنوان شاعر قبولش ندارند اما او خود را بهترین شاعر شهرش می داند. تو بازار سر راه خانواده ای مسافر قرار می گیرد که در حال خریدند، یک جلد از کتاب را با امضای خودش با اصرار به آنها تقدیم می کند..

خوب البته در حال حاضر هم کم نیستند شعرا و نویسندگانی که کتاب را با هزینه شخصی چاپ می کنند و سر دست شان می ماند. از نزدیک با این دوستان در ارتباط بوده ام بعضی شان حقیقتا کار درخوری ندارند اما برخی از آنها هم مورد اجحاف قرار گرفته اند و کارشان علی رغم شایستگی دیده نشده...

از کتاب «لبخند انار»

نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی

  • کافه داستان