کافه داستان

یادداشت های من

کافه داستان

یادداشت های من

لانه

چهارشنبه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۰۸ ب.ظ

خانواده ای در یک جاده کویری کبوتر سفیدی را مشاهده می کنند، کبوتری که وصف حالش را از مسافران دیگر هم شنیده اند. پدر خانواده تصمیم می گیرد رد کبوتر را بگیرد تا لانه اش را در این بیابان خشک و بی آب و علف بیابد. زن و فرزندانش کنار جاده تو ماشین می مانند و او پی کبوتر می رود. هنگام تعقیب کبوتر مسیر بازگشت را گم میکند و کبوتر بار دیگر پیدایش می شود و مسیر را به او نشان میدهد. به نظر می رسد کبوتر به گونه ای نمادین رهرو و راهنمای مسافران و گم شدگان در این بیابان است.

از مجموعه داستان«لبخند انار»

نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی