کنیزو
مریم دخترکی است که با خانواده اش از روستای جفره به شهر آمده اند و بی آنکه بدانند در محله ای ساکن شده اند که زنی بدنام در همسایگی شان است. کنیزو زنی است که تنگدستی باعث می شود تن فروشی کند. مادر مریم از کنیزو بیزار است اما مریم این زن را که چشمانش شبیه آهوی مادربزرگش در روستاست دوست دارد. داستان در حالی شروع می شود که کنیزو مرده و جمعیتی از مردم جنازه اش را توجوی کنار خیابان پیدا کرده و با استهزا و تمسخر دوره اش کرده اند. مریم در راه بازگشت از مدرسه با این صحنه مواجه می شود و خاطرات گذشته در ذهنش تداعی می شود خاطراتی از کنیزو و مهربانی هایش و ارتباط صمیمانه اش با او…محور این داستان هم مانند اغلب آثار منیرو به تصویر کشیدن موقعیت یک زن در اجتماع است. کنیز و یکی از شاخص ترین داستان های منیرو است. یکی از ویژگی های خوب داستان شروع داستان با موقعیت زوال یک شخص است: «کنیزو مرده بود » اولین جمله داستان است و سپس باقی ماجرا و رفت و برگشت زمانی بین گذشته و حال...
از مجموعه داستان کنیزو
نویسنده:منیرو روانی پور